جدول جو
جدول جو

معنی علی طه - جستجوی لغت در جدول جو

علی طه
(عَ طا ها)
علی محمود علی طه، وی مهندس و ادیب و شاعر و نویسنده بود، در سال 1320 هجری قمری در منصوره متولد شد و از مدرسه هندسۀ تطبیقی فارغ التحصیل گشت و بیشتر مدت عمر خود را در خدمت دولت مصر به سر برد و سپس به سمت وکیل دارالکتب المصریه تعیین گشت و در تشرین ثانی سال 1949 میلادی (1369 هجری قمری) درگذشت. او را چند دیوان است که از آن جمله است: 1- ارواح شارده، که محتوی شعر و نثر است. 2- ارواح و اشباح. 3- اغنیهالریاح الاربع، که نمایشنامه ای است به شعر. 4-شرق و غرب. (از معجم المؤلفین) صاحب معجم المؤلفین به مآخذ ذیل نیز اشاره کرده است: فهرس المؤلفین بالظاهریه. وحی الرسالۀ زیات ج 3 ص 188 و... مذاهب الادب خفاجی ص 213. ادباء معاصرون حبیب زحلاوی ص 152. الشعر المعاصر سحرتی ص 199. بین شاعرین مجددین ایلیا ابوماضی و علی محمود طه المهندس، نوشتۀ شبکتی. الاعلام زرکلی ج 5 ص 173. اعلام الادب ادهم جندی ج 2 ص 481
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آل طه
تصویر آل طه
کنایه از آل رسول
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سلیطه
تصویر سلیطه
زن زبان دراز، زن بدزبان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از علی حده
تصویر علی حده
جداگانه، علی حده، تنها، به طور انفرادی، تنهایی
فرهنگ فارسی عمید
(عَ سَ)
دهی است از دهستان خدابنده لو، بخش قروه، شهرستان سنندج. این ده مشهور به علی سرخ است. رجوع به علی سرخ شود. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(عَ لی یِ نِلْ حُ سَ)
دهی است از دهستان کیاکلا، بخش مرکزی شهرستان شاهی. واقع در 17 هزارگزی شمال شاهی و 2 هزارگزی باختر راه شوسۀ شاهی به جویبار. ناحیه ای است دشت و دارای آب و هوای معتدل ومرطوب مالاریائی، و 170 تن سکنه. آب آن از رود خانه تالار و جویبار تأمین می شود. محصول آن برنج، کنف، کنجد، غلات و صیفی است. اهالی به زراعت اشتغال دارند و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(عِظْ یَطَ)
کلاکموش ماده. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(عُ رَ قِ طَ)
جانورکی است عریض و جنبنده مانا به گوه گردان. (منتهی الارب). جانورکی پهن و جنبنده مانا به جعل. (ناظم الاطباء). دابه ای است عریض شبیه به جعل. (مخزن الادویه). جانورکی است پهن و عریض چون جعل. (از اقرب الموارد). عریقطاء. و رجوع به عریقطاء شود
لغت نامه دهخدا
(عَ مُ حَمْ مَ)
دهی است از دهستان آتش بیک، بخش سراسکند شهرستان تبریز. دارای 163تن سکنه. آب آن از رودخانه تأمین میشود. و محصول آن غلات و حبوب است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(عَ لُ)
امیر علی لر، ابن بدر بن شجاع الدین خورشید بن ابی بکر. وی از امیرزادگان لر کوچک (لرستان) بود که مخلوطی از کردان آسیای صغیر و لران ایرانی بودند و در حدود بین عراق عجم و عراق عرب میزیستند. و نخستین امیر آنان شجاع الدین خورشید بن ابوبکر بود که از 580تا 621 هجری قمری حکومت کرد. این امیر علی نوۀ شجاع الدین بود و چون پدرش بدر به توطئۀ سیف الدین رستم کشته شده بود، او نیز به کمک شرف الدین ابوبکر برادر سیف الدین، سیف الدین رستم را به قتل رساند و شرف الدین به جای وی نشست. اما امیرعلی بعد از مدتی به دست عزالدین گرشاسف برادر سیف الدین رستم و شرف الدین ابوبکر کشته شد. (از تاریخ مفصل ایران، مغول، عباس اقبال)
لغت نامه دهخدا
(عَ عِ / عَ وَ)
دهی است از دهستان سیس، بخش شبستر، شهرستان تبریز. واقع در 12هزارگزی جنوب خاوری شبستر، و 4هزارگزی راه شوسۀ صوفیان به سلماس، و 2هزارگزی خط آهن جلفا. ناحیه ای است جلگه و دارای آب و هوای معتدل و 1910 تن سکنه. آب آن از چشمه تأمین میشود و محصول آن غلات و حبوب است. اهالی به زراعت و گله داری اشتغال دارند. و راه آن ارابه رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ سَ)
امیر علی سهل، ابن امیر شیخ. در سوم شوال 754 هجری قمری امیر مبارزالدین محمد بن مظفر پس از شش ماه محاصره توانست شیراز را تصرف کند و امیر شیخ ابواسحاق بن امیر محمودشاه اینجو فرار اختیار کرد و پس از مدتی که سپاهی گرد آورد دوباره بشیراز بازگشت و شاه شجاع مأمور جنگ با اوشد. اما امیر شیخ به اصفهان رفت و شاه شجاع به شیرازآمد. در این هنگام امیر علی سهل فرزند امیر شیخ که ده ساله بود و بحسن خط شهرت داشت بدست دشمنان افتاد وشاه شجاع که حاکم کرمان شده بود او را با خود به کرمان برد و در آنجا بقتل رساند و شایع ساخت که به اجل طبیعی درگذشته است. (از حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 288)
اصفهانی (شیخ...). از بزرگان تصوف بود و با شیخ جنید مکاتباتی داشت. برخی از سخنان و گفته های او در تذکرهالاولیاء عطار ذکر شده است. رجوع به تذکرهالاولیاء عطار، نیمۀ دوم ص 89 شود
لغت نامه دهخدا
(طُ لَ)
ناحیتی است به اندلس از اعمال استجه نزدیک قرطبه... و حمادبن شقران بن حماد الاستجی الطیالسی مکنی به ابومحمد متوفی بسال 354 هجری قمری و مدفون به طلیطله منسوب بدانجاست، اسماعیل و ابن شمر از وی روایت حدیث کنند. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(عَ دَ دَ)
ابن مصطفی موستاری سکتواری، ملقّب به علاءالدین و مشهور به علی دده و شیخ التربه. وی صوفی بود و در شهر موستار متولد شد و سپس ساکن مکۀ مکرمه گردید و در سال 1007 هجری قمری در قلعۀ صولنق شهید شد. او راست: 1- تمکین المقام فی مسجدالحرام. 2- خواتم الحکم و حل الرموز و کشف الکنوز لما فیها من لطائف العلوم و الحکم. 3- فضائل الجهاد. 4- محاضرهالاوائل و مسامرهالاواخر. 5- مواقف الاخره و اللطائف الفاخره. (از معجم المؤلفین ج 7 ص 243) (از الاعلام زرکلی). صاحب معجم المؤلفین به مآخذ ذیل نیز اشاره کرده است: کشف الظنون حاجی خلیفه ص 91 و سایر صفحات. الجوهرالاسنی خانجی ص 104. هدیهالعارفین بغدادی ج 1 ص 750. اکتفاءالقنوع فندیک ص 377. فهرس الخدیویه ج 5 ص 141 و ج 6 ص 137. ایضاح المکنون بغدادی ج 2 ص 196. الکشاف طلس ص 138
لغت نامه دهخدا
(وَ جَ کَ دَ)
علی حده. جداگانه. (ناظم الاطباء) : ارسلان خان فرمود تا جویی علی حده کنند ’بیکند’ را چنانکه آب بعین (؟) عمارتهای او رسد. (تاریخ بخارا چ مدرس رضوی ص 23). از بغداد هر سال عاملی علی حده بیامدی و هرچه خراج بخارا بودی از این جامه عوض بردی. (ایضاً ص 24) ، متفرق. ممتاز. تنها. یک کنار. (ناظم الاطباء) ، زی خود: وی علی حده کار می کند. و نیز رجوع به ’حده’ شود
لغت نامه دهخدا
(عَ چَ)
از این نام مراد شخص معینی نیست و از آن تعبیری مثلی مراد دارند.
- خود را به کوچۀ علی چپ زدن، در تداول عامه برای جلب نفعی یا احتراز از زیانی تجاهل کردن. نمودن که از موضوع بکلی بی خبر است
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ حُ ر ر)
ابن حسن بن علی بن محمد حرعاملی. عالم و شاعر و نثرنویس بود. وی در سال 1048 هجری قمری در راه مکه درگذشت. او را مجموعۀ شعر و نثری است. (از معجم المؤلفین بنقل از امل الاّمل ص 443)
ابن محمد حرعاملی کرکی. نویسنده و ادیب و شاعر بود و بسال 1015 ه. ق. درگذشت. او را مجموعۀ اشعاری است. (از معجم المؤلفین، بنقل از فواید الرضویۀ عباس قمی ج 1 ص 320)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
وی از همراهان امیر تیمور گورکانی بود که در جنگ امیر تیمور با توقتمش خان شرکت داشت. برادر او محمد آزاد نیز در این جنگ شرکت جست. (از حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 410 و 464)
ابن حسام الدین اکبرآبادی هندی. مشهور به آرزو و ملقب به سراج الدین. شاعر ایرانی متوطن در هند. رجوع به علی آرزو شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ حُرر)
ابن سعید بن محمد بن احمد بن محمد بن حسن بن محمد بن علی بن محمد بن حسین بن عبدالسلام بن عبدالمطلب حرعاملی جبعی. ادیب و مورخ (1229- 1269 هجری قمری) بود وی نیابت قضا را در جبع به عهده داشت. او راست: 1- تراجم رجال جبل عامل. 2- مهذب الاقوال فی التاریخ. (از معجم المؤلفین بنقل از اعیان الشیعه ج 35 ص 53). و رجوع به مصنفی علم الرجال آقابزرگ طهرانی ص 283 شود
لغت نامه دهخدا
(عَ تَ)
دهی است از دهستان پنج هزاره، بخش بهشهر شهرستان ساری. واقع در 3 هزارگزی خاور بهشهر و یک هزارگزی جنوب راه شوسۀ بهشهر به گرگان. ناحیه ای است دامنه و دارای آب و هوای معتدل ومرطوب مالاریائی، و 465 تن سکنه. آب آن از سد عباس آباد و از چشمۀ افرا تامین می شود. و محصول آن برنج، غلات، مرکبات، صیفی، مختصری ابریشم و انار است. اهالی به زراعت و مختصری گاوداری اشتغال دارند، و عده کمی از آنان نیز در کار خانه بهشهر کارگرند. صنعت دستی زنان کتان بافی است. و دارای راه فرعی است که به راه شوسه متصل می شود. از آثار ابنیۀ قدیم در این ده همان سد عباس آباد است که در زمان صفویه بنا شده است. این سد در 5 هزارگزی جنوب خاوری آبادی، در کوهستان واقع است. و در زمستان و بهار بوسیلۀ آب باران پر می شود و در تابستان بتدریج از سه مجری برای برنج کاری از آن استفاده می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خلیطه
تصویر خلیطه
در همی در آمیختگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علیفه
تصویر علیفه
واستارنیدن (علوفه خوراندن)، واسان (علوفه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علیقه
تصویر علیقه
کابین تو بره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علیله
تصویر علیله
مونث علیل زن بیمار مریضه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عریقطه
تصویر عریقطه
یونانی تازی گشته سرگین گردان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلیطه
تصویر سلیطه
زن دراز زبان، زن فتنه انگیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلیطه
تصویر بلیطه
سفید مرز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علی شاه
تصویر علی شاه
درشکه چی (به هنگام توهین به وی گویند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علی حده
تصویر علی حده
جدا گانه جداگانه جدا: (بلیناس) به رومیه و عمودیه و مصر وبسیاری (شهرها) طلسمها کردست. . و هریکی را علی حده قصه ای هست که چه ساخت و چه سبب را. . توضیح تلفظ این کلمه مشددا صحیح نیست. توضیح 2 نوشتن کلمه بصورت (علیحده) دست نیست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علی چپ
تصویر علی چپ
خود را به کوچه علی چپ زدن، خود را بی اعتنا نشان دادن به موضوع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علم طب
تصویر علم طب
دانش پزشکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علیحده
تصویر علیحده
جداگانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علی حده
تصویر علی حده
((عَ لا. حِ دَ))
گرفته شده از عربی به معنای جداگانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سلیطه
تصویر سلیطه
((سَ طَ یا طِ))
زن زبان دراز، زن بدزبان
فرهنگ فارسی معین
جدا، جداگانه، سوا، مستقل
فرهنگ واژه مترادف متضاد